زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
شاعر : حسن لطفی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : غزل
آمدم ویران کنم این کاخها را بر سرش شام را میکوبم این شامِ بلا را بر سرش
من به زیرِ پای زینب میکـشانم شام را مثل این خـاکِ خـرابه میتکـانم شام را
شعله دیدم لیک از عشق تو تب کردم خودم مردمان نانـجـیـبش را ادب کردم خودم
سِـیـرِ معـراجـی جـمالی را جلالی آمدم تا در آغـوشت کشم با دست خـالی آمدم
رأس نی دیدم سرت را زخمِ رویم خشک شد مثل خشکیِ گـلویِ تو گـلویم خشک شد
چند شب بیبوسه خوابیدم دهانم تلخ شد زجر زد روی لـبم شیرین زبانم تلخ شد
عـمـهام میگـفـت با او راه میآیـد نـزن نالـهاش خامـوش شد کـوتاه میآید نـزن
بچه است از داد میترسد نزن اما زدند دختر از فـریاد میتـرسد نـزن اما زدند
فرش راهت میشود این موی درهَم ریخته بوسه میگیرم زِ تو ای روی درهَم ریخته
عمه جان حس میکنم مژگان بابا کم شده خیـزران ای داد یک دندان بابا کـم شده
|